همچنان هادی است (خون امام علی النقی ع، راهگشای "خلق")
نشست ( آنچه دیروز برای امروز فرمود ) _ شهادت امام هادی ع _ ۱۳۹۹
بسمالله الرحمن الرحیم
امام علیبنمحمد(ع) امام نقی، پاکیزه، امامی که نقی بود، پاک زیست و پاک رفت. امام هادی(ع) که هادی امت بود در سختترین شرایط و در زنجیر.
یکی از نکاتی که حضرت هادی(ع) توجه دادند که خیلی به مبحث جامعهشناسی سیاسی مربوط میشود و در حوزه اخلاق اجتماعی آثار بسیار مهمی دارد این تعبیری است که از ایشان معمولاً نقل شده، این که فرمودند بین اجرای عدالت و تأمین حقوق مردم با ایجاد روح اعتماد در یک جامعه، یک نسبت بسیار مؤکّدی وجود دارد. نقش عدالت در سلامت اجتماعی و صداقت اجتماعی. و اگر زمانه و حاکمیت در جهت اجرای عدالت باشد اعتماد به مردم و اعتماد مردم و حاکمیت به یکدیگر ارتقاء پیدا میکند. «و إذا کانَ زَمانٌ،» اگر یک زمان و دورهای بود جامعه و حاکمیتی بود که «العَدلُ فیهِ أغلَبُ مِن الجَورِِ...» نه این که عدالت مطلق برقرار باشد نه، یا این که جور و بیعدالتی به صفر برسد این امکان در جوامع بشری نیست اما عدالت، گفتمان حاکم و غالب باشد یعنی در بیشتر موارد جاری بشود و بیعدالتی حاکم و مسلط نباشد العَدلُ فیهِ أغلَبُ مِن الجَورِِ، عدل بر جور غالب باشد و اکثریت داشته باشد «فَحَرامٌ أن تَظُنَّ بأحَدٍ سُوءا،» آن وقت به هیچ کس نباید سوء ظن داشته باشیم یعنی باید بنا را بر اعتماد به همه و اعتماد به یکدیگر بگذاریم «حتّى یُعلَمَ ذلکَ مِنهُ.» مگر این که در موارد خاص اثبات بشود که یک کسی یک تشکیلاتی قابل اعتماد نیست و نمیتوانیم به آن حسن ظن داشته باشیم. یعنی اصل را بر درست بودن، پاک بودن، راستگو بودن مردم میشود گذاشت اما اگر برعکس، زمانهای بود و شرایطی و جامعهای و جهانی بود که «الجور اغلب فیه من العدل، فلیسَ لأحَدٍ أن یَظُنَّ بأحَدٍ خَیرا» اگر سیستم حاکم، اساساً سیستم جهان و آن جامعه بر اساس ظلم و بیعدالتی است و از بیعدالتی حمایت میکنند آن وقت آنجا حق ندارید به کسی سریع اعتماد کنید! یعنی بنا بر بیاعتمادی میرود و طبیعتاً فضا، فضای تردید و سوء ظن خواهد شد. «ما لَم یَعلَمْ ذلکَ مِنهُ.» مگر موارد خاصی که طرف را میشناسی و علم داری به این که به این میشود اعتماد کرد و حُسنظن داشت. این تعبیر امام هادی(ع) از چند زاویه قابل بحث و بررسی است. یکی این که اگر عدالت هرچه بیشتر اجرا بشود اعتماد عمومی بالا میرود. هم این اعتماد منطقیتر و هم رایجتر میشود. یعنی اجرای عدالت و تأمین حقوق هرچه بیشتر، نقش اساسی در سلامت اجتماعی و صداقت اجتماعی و مردم دارد، راستگویی زیاد میشود، در جامعه اخلاق تقویت میشود. مردم معنویتر و صادقتر میشوند. اما اگر بیعدالتی وجهه غالب باشد و در دستگاه حمایت بشود به تدریج همه مردم خائنتر میشوند و دروغ؛ گفتمان حاکم میشود. اعتماد به زوال و به حاشیه میرود. و یک درس دیگر آن این است که هرچه در نظامهای حاکمیتی در جامعه، بیشتر عدالت اجرا بشود مردم آن جامعه هم صادقتر و قابل اعتمادتر میشوند. حکومت به مردم راحت میتواند اعتماد کند. یعنی یک رابطه دوجانبه است. هرچه حقوق بیشتر تأمین بشود اخلاق و صداقت در آن جامعه تقویت میشود. وقتی نیازی نبینند که دروغ بگویند خب مردم راستگوتر میشوند. وقتی ببینند با اعتماد و صداقت ممکن است حقوق پایمال بشود داری جامعه را با بیعدالتیها به سمت دروغ و به سمت بیاعتمادی و به سمت سوء ظن و گسترش خیانت در آن جامعه هول میدهید.
اصل دوم و روایت دومی که از امام هادی(ع) به آن اشاره میکنیم هم در مسائل شخصی فوقالعاده مهم است و هم تشکیلاتی و سازمانی و هم اجتماعی و حکومتی، در همه عرصهها هم هست. سیاسی، اقتصادی، تربیتی، رسانه، نظامی در همه عرصهها این اصل حاکم است. فرمودند که بالاخره انسان گاهی خطا میکند و تفریطهایی اتفاق میافتد یک شکستها و ضعفهایی بوجود میآید خب نباید بوجود بیاید ولی میآید. امام هادی(ع) میفرمایند با این ضعفها و شکستها دو جور میشود مواجه شد، یکی این که بنشینیم مدام حسرت و تأسف بخوریم و مأیوس شویم و نتیجه بگیریم که ما نمیتوانیم و مدام روضه شکست خودمان را بخوانیم. یک راه دیگر این است که از این ضعف و خطا و از این شکست، تجربهای بیاموزیم و یک جمعبندی داشته باشیم و به تعبیر قرآن «إعتبروا» عبرت بگیریم و برای آینده بنشینیم درست از قبل برنامهریزی کنیم و پیشبینی کنیم تا دوباره از همین سوراخ گزیده نشویم. یعنی مدام به جای تأسف خوردن از گذشته و نگاه منفی، امام هادی(ع) میفرمایند به آینده نگاه کن و از این تجربه برای آینده استفاده کنید و درست برنامهریزی کنید و تصمیم بگیرید. «اُذکُرْ حَسَراتِ التَّفریطِ بأخذِ تَقدیمِ الحَزمِ.»، حزم یعنی احتیاط عقلانی نه محافظهکاری. احتیاط غیر از محافظهکاری است. محافظهکاری اتفاقاً عقلانی نیست بیشتر نفسانی است ناشی از ترس و طمع است. اما احتیاط یعنی پیشبینی، پیشگیری، محاسبه، عقلانیت. فرمودند که آن تفریطها و شکستهای گذشته شما را مدام به "ما نمیتوانیم" و حسرت و اندوه سوق ندهد! آن را جبران کنید و به ما میتوانیم تبدیل کنید. شکست را پل پیروزیهای بعدی قرار بدهید. منتهی راه آن این است «أخذِ تَقدیمِ الحَزمِ». حزم یعنی برنامهریزی عاقلانه و درست، همه ابعاد را دیدن، شتابزده و بیحساب و کتاب وارد عمل نشدن. تقدیم یعنی پیش داشتن، یعنی قبل از این که وارد یک عمل بشوید ابتدا در آن مورد درست بیندیشید، حزم یعنی درست همه ابعاد آن را فکر کنید و برنامهریزی کنید، همه احتمالات و همه تهدیدها و فرصتها، همه سناریوهای ممکن را تا جایی که میتوانید تصویر کنید، روی کاغذ بیاورید، با هم بحث کنید و در مورد آن تدبیر کنید. این کار را انجام بدهید آن وقت آن شکست خودش مقدمه پیروزی و یک تجربه و یک سرمایهای برای شما میشود. شکست را تبدیل کنید به یک پیروزیهایی برای بعد. نه به یک حسرت و تأسف و رکورد و یأس. منتهی این تقدیم الحزم باید اخذ بشود، اخذ یعنی گرفتن، باید قضیه را جدی و محکم بگیرید و پیش بروید. این هم درس دوم. هم در مسائل شخصی ماست که در زندگی شخصیمان یک کاری را انجام میدهیم و حساب و کتاب را درست محاسبه نکردیم شکست میخوریم بعد تا آخر میترسیم و مدام میگویم نه نشد! نمیشود! چه فایده! تا این که من آنجا شکست خوردم به چه دلیل بود؟ برای این که باید ده چیز را محاسبه میکردم 6تای آن را محاسبه کردم. باید ده اقدام انجام میدادم 5تای آن را انجام دادم. دهتا اقدام هم باید انجام نمیدادم 8تایش را انجام دادم خب معلوم است که آنطور میشود. استراتژی ما باید جبران خطا باشد. و خودانتقادی؛ ما چه زمانی میتوانیم خطاها و اشتباهات گذشته را بشناسیم و جبران کنیم؟ وقتی از خودمان انتقاد کنیم و ببینیم کجاها اشتباه کردیم. لذا مدام آه کشیدن، افسوس کردن، در واقع یک جور خودزنی است. در یک عملیاتی شکست خوردیم، در یک پروژه اقتصادی و اجتماعی پیش نرفتیم، حکومت یک سیاستی را میخواست انجام بدهد درست انجام نشد، اصل آن درست بود ولی به شیوه درستی انجام نشد پس کلاً باید بگوید ما انجام نمیدهیم؟ خب ضربهاش را میخورید. نه؛ به جای نشستن و حسرت خوردن و اندوه برای شکستها و کمکاریهای گذشته، تصمیم درست بگیرید و اراده قوی، اخذ (محکم) اما با تقدیم الحزم، پیش از عمل، "تقدیم" یعنی قبل از این که وارد عمل بشوید آن حزم و برنامهریزی باشد. حزم باشد، عزم هم باشد. یعنی هم برنامهریزی و هم اراده قوی و درست.
آموزه سومی که از امام هادی(ع) عرض میکنیم باز این هم در مسائل شخصی و اخلاق فردی است و هم اخلاق اجتماعی، و رسانهای و حاکمیتی است. امام هادی(ع) یک جایی دارند آموزش آزاداندیشی میدهند که ما باید همه نقد بکنیم و نقد بپذیریم. هم ناهی از منکر و هم متناهی از منکر، هم از نهی از منکر بکنیم و هم بپذیریم. نقد میکنیم نقد هم بپذیریم. از این طرف این تأکیدات راجع به آزاداندیشی و نقدپذیری میشود و از آن طرف، امام هادی(ع) اخلاق نقد و ادب نقد و آداب انتقاد را آموزش میدهند. یعنی آزاداندیشی را آموزش میدهند که باید هم قانون داشته باشد و هم منطق و هم اخلاق آزاداندیشی یعنی یک مرزی بین نقد و نهی از منکر است با تمسخر و توهین. این مرز را باید رعایت کنیم. یک مرزی است بین طنز و نقد با هجو و توهین و بدگویی و بذلهگویی. یک وقت داریم یک واقعیتی را در قالب یک کار هنری یا بطور گفتاری و نوشتاری داریم نقد میکنیم این خوب است اما مسخره کردن و توهین کردن این یک مرزی با نقد دارد که باید این را بفهمیم چون ما معمولاً خودمان متوجه این نیستیم. فرمودند که «الهَزءُ فُکاهَةٌ السُّفَهاءِ و صِناعَةُ الجُهّالِ» هزلگویی، بذلهگویی، حرفهای توهینآمیز و تمسخر دیگران اینها تفریح نیست اینها اگر فکاهه و تفریح هم هست این «فکاهه السفاء» این تفریح آدمهای نادان است. کسانی که مشکل عقلی دارند با مسخره کردن دیگران تفریح میکنند و «صناعت الجهال» درست است که مسخره کردن دیگران یک صنعت و یک تخصص و یک مهارتی است اما این صناعت، این صنعت و تخصص برای آدمهای نادان و جاهل است کسانی که از عقلانیت محروم هستند. این که ما به جای این که از امر به معروف و نهی از منکر در جهت اصلاح، روشمان در حوزه رسانه، توهین کردن و مسخره کردن افراد باشد و هزلیات بگوییم، امام هادی(ع) فرمودند اگر برای تفریح هم این کار را میکنید بدانید که این تفریح سفیهان و نادانان و احمقهاست و اگر یک صناعت و یک مهارتی است این صنعت و مهارت ویژه جاهلان و جهال است کسانی که کمبود عقل و مشکل عقلی دارند. پس این هم یک مرزی بین نقد و آزاداندیشی از یک طرف با توهین و تمسخر و هجویات در مورد افراد. یعنی فرق فحش با نقد. تفاوت طنز با توهین. اولی سازنده است و دومی سوزنده است. هم چیزی را اصلاح نمیکند و هم منشأ درگیری و خصومت میشود.
آموزه دیگر امام هادی(ع)، بطور خاص خطاب به شیعه است. میفرماید از نظر ما کسی شیعه علیبنابیطالب(ع) است و کسی را میشود صدیق و خیلی صادق دانست که حواسشان باشد که خودشان را و گروه خودشان را مرکز عالم ندانند و خودبرتربین نباشند. فرمودند: «مَن تَواضَعَ فِی الدّنیا لإخوَانِه فَهُو عندَاللّه مِن الصّدّیقین وَ مِن شیعَة علیّ بنِ ابیطالب حَقّاً» آنهایی که پیش خواهران و برادرانشان در محضر دیگران متواضع هستند، خودشان را بزرگتر از بقیه نمیبینند اهل ادا و اصول نیستند و از بالا با دیگران حرف نمیزنند آنهایی که در جامعه نزد دیگران متواضع و مؤدب هستند فَهُو عندَاللّه مِن الصّدّیقین، در محضر خدا و در محاسبات الهی اینها جزو صدیقین هستند، جزو یاران و دوستان خدا هستند، اینها را ما شیعه میدانیم. خداوند اینها را شیعه علی میداند. بنابراین امام هادی(ع) میفرمایند تشیّع با تکبّر قابل جمع نیست. هرجا که یک شخص یا گروهی یا نژادی، یا قومیتی، یک قدرتی، ثروتی، ثروتمندی خودشان را از بقیه محترمتر میدانند و از بالا به دیگران نگاه میکنند و در محضر دیگران احترام و ادب ندارند و متواضع نیستند اینها شیعه ما و شیعه علی نیستند. اینها جزو صدیقین که قرآن میفرماید مؤمنان صادق و مکتبیهای راستین، مکتبی راستین و صادقانه نیستند. این یک اصل که بنابراین این تکبر حتی قومی، تکبر مذهبی که ما شیعه هستیم من همینطوری کلاً چون توی شناسنامهام شیعه نوشته من از بقیه بهترم! نه آقا، شما اگر شیعهتری، باید نزد همه مردم بخصوص غیر شیعیان و حتی غیر مسلمین متواضع باشی، همه با ما خواهر و برادر هستند و از موضع بالا حرف زدن و قضاوت کردن و تهمت زدن، توهین کردن، این نیست. فرمودند شیعه و صدیق کسی است که واقعاً خودش را معمولیتر از همه میداند و هرگز در رفتار و گفتارش در قلم و بیانش، مخاطب احساس نمیکند که این خودش را از ما بالاتر و بهتر میداند و دارد از موضع بالا با ما حرف میزند. البته تکبّر را با قاطعیت و یقین اشتباه نگیریم. ممکن است یک کسانی محکم حرف بزنند چون که یقین دارند و محکم هستند از این جهت که در مسیر قاطع هستند چون درست میدانند و در مسیر حق هستند اما متکبّر نیستند. تکبّر خودبرتربینی است اما یقین و قاطعیت، حق برتربینی است چون حق برتر است ما محکم پای آن بیستیم و محکم بگوییم. اما این که من اینطوری حرف میزنم چون خودم را از دیگران بالاتر و مهمتر میدانم اینها با همدیگر تفاوت دارد.
یک نکته دیگری از امام هادی(ع) در این باب است که آن هم یک شاخه از همین خود برتربینی و استکبار است که محال است شیعه مستکبر باشد و باز هم بگوید من شیعهام! یکی از آثار و شاخههایش این است فرمودند که عُجب که یک شاخهای از این تکبّر است که من نیازی ندارم من از بقیه بیشتر میدانم و بیشتر میتوانم، من متفاوت و متمایز با بقیه هستیم، ما با بقیه فرق داریم، ماها خوبیم و بقیه بد هستند، اینطوری، دوتا نتیجه فوری برای ما در همین دنیا دارد علاوه بر آخرت. یک فرمودند «العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ، دَاعٍ إِلَى اَلغَمْطِ وَ اَلْجَهْلِ...» کسانی که خودشان را برتر و درستتر از بقیه میدانند از بالا به بقیه نگاه میکنند اینها معمولاً دنبال طلب علم و آگهی نمیروند، چیزی یاد نمیگیرند چون تواضع علمی ندارند از همه کس و همه چیز و همه مطالب خودش را بینیاز میداند نه از کسی سؤال میکند و نه به توضیحات کسی توجه میکند و متواضعانه گوش میکند. اصلاً به قصد آموختن چیزی را نمیخواند و گوش نمیکند و نمیبیند. گوش هم که میکند متکبرانه است. فرمودند عُجب، اولین صدمهاش را به خود آن شخص و آن انسان و مدیریت و آن سیستم مدیریت میزند، سیستم مدیرتی که موجب به رأی خودش است و صددرصد خودش را درست میبیند و میگوید من اصلاً احتیاجی ندارم حرف دیگران را گوش کنم، این اولین ضربه را به خودش میزند، آن نوع حاکمیت، آن نوع مدیریت، آن نوع شخصیت، اولاً مانع آگاه شدن است، مانع رشد علمی است، مانع تحصیل و طلب علم است و «دَاعٍ إِلَى اَلغَمْطِ وَ اَلْجَهْلِ» علاوه بر این که دعوت میکند و میکشاند آن انسان و آن تشکیلات و آن جامعه و حکومت را به سوی جهل، و یک مدیریت جاهلانه، تصمیمهای جاهلانه و نادرست، به سمت ذلّت هم میبرد. چون وقتی کاری را بلد نیستی، سؤال هم نمیکنی، مشورت و نقد هم نمیپذیری، خودمان را مرکز عالم میدانیم و از بقیه بالاتر، طبیعتاً متوجه اشکالات و مشکلات هم نمیشوی، خود این عُجب و خودبرتربینی باعث میشود که مردم و افکار عمومی نسبت به آن حکومت، آن مدیریت و آن سازمان و تشکیلات، آن گروه و صنف، آن حزب، آن شخص، از خانواده تا محله تا جامعه جهانی، متنفر بشوند و بدشان بیاید و این در چشم همه حقیر بشود و کمکم شکستهای متفاوتی سراغ او میآید تا کاملاً خار بشود یا این تعبیر امام هادی(ع) از اهل بیت دیگر هم نقل شده که فرمودند «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُ عَلَیهِ و الصَّدَقَةُ دَواءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعمالُ العِبادِ فِی عاجِلِهمْ نُصبُ أَعیُنُهم فِی آجالِهِم.» هر کس و هر تشکیلات و هر مدیرتی – این قانون عام است – هر جا «مَن» میگویند یعنی شامل است، یک سنت الهی است، یک قانون و یک فرمول است. فرمودند هرکس رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ، هر تشکیلاتی از خودش راضی باشد بگوید ما خوبیم، ما کار درست هستیم، ما مشکلی نداریم، نقدناپذیر باشد، ما از همه بهتر هستیم، کَثُرَ السّاخِطُ عَلَیهِ، فرمودند نفرت عمومی از او پیدا میشود. کسی که همه کارهای خودش را توجیه میکند و تهش میخواهد بگوید ما از همه بهتر بودیم و خواهیم بود، پرمدعا، از خودراضی، هرکس فقط خودش را قبول دارد، سیستم و مدیریت و فقط کار خودش را قبول دارد و میپسندد این باعث میشود کمکم مردم از او متنفر بشوند. خشم اجتماعی، بدبینی، نفرت اجتماعی، تنفر عمومی پیدا میشود اما در برابر آن تشکیلات و جایی که مدام بگوید من دارم تلاش خودم را میگویم اما در عین حال میپذیرم که یک جاهایی ممکن است ما اشتباه بکنیم و اینها را ادا در نیاورد برای جلب رأی، بلکه صادقانه بگوید، و واقعاً اگر کسی نقد کرد و پیشنهاد کرد و حرف زد بپذیرد نه این که برخورد کند. پس این هم یک اصل مهم که یک سیستم مدیریت اسلامی چه در خانواده، چه در کل کشور و چه در جامعه جهانی، یک سیستمی است که باید کاملاً نقذپذیر باشد، متواضع باشد، دنبال آگاهیهای بیشتر باشد کاری نکند که مردم متنفر از آنها بشود، این نفرت عمومی، در تعریف دینی از حکومت یک خط قرمز است.
اصل دیگری که امام هادی(ع) به آن توجه دادند مسئله چاپلوسی است، مسئله فرهنگ تملّق و ذلیل کردن خود پیش کسانی که صاحب قدرت و ثروت و رسانه و امکانات هستند، نفوذ دارند و این که به یک آلاف و علوفی برسد. باید مراقب باشد. امام هادی(ع) فرمودند که «أقبِلْ علَیّ، ما شأنُکَ؟ فَإِنَّ کَثْرَةَ اَلْمَلَقِ یَهْجُمُ عَلَى اَلظِّنَّةِ وَ إِذَا حَلَلْتَ مِنْ أَخِیکَ فِی مَحَلِّ اَلثِّقَةِ فَاعْدِلْ عَنِ اَلْمَلَقِ إِلَى حُسْنِ اَلنِّیَّةِ...» به خودتان احترام بگذارید، ای انسان، ای مسلمان به خودت احترام بگذار، شخصیت خودت را محترم بشمار، حواست به کرامت خودت باشد فَإِنَّ کَثْرَةَ اَلْمَلَقِ یَهْجُمُ عَلَى اَلظِّنَّةِ؛ وقتی که تملّق صاحب قدرت و ثروت و نفوذ را میکنی و مدام بیشتر میشود اولاً این تملّق به ضرر توست چون او (طرف) میفهمد که تو به دنبال یک چیزی برای خودت هستی که داری چاپلوسی میکنی. اولاً زود لو میروی، او میداند تو عاشق او نیستی، تو عاشق خودت و منافع خودت هستی و میخواهی او را فریب بدهی و آویزان او بشوی. وَ إِذَا حَلَلْتَ مِنْ أَخِیکَ فِی مَحَلِّ اَلثِّقَةِ؛ اگر یک برادر و خواهرت را میشناسی میدانی آدم درستی است و قابل اعتماد است و محل ثقه است فَاعْدِلْ عَنِ اَلْمَلَقِ إِلَى حُسْنِ اَلنِّیَّةِ، چرا چاپلوسی و تملق میکنی؟ لازم نیست خودت را تحقیر کنی و بیش از اندازه او را بالا ببری. بلکه به او حُسن نیت داشته باش یعنی هدف و نیت تو خیر و خدمت باشد هر کمکی میتوانی به او بکنی بکن، چرا چاپلوسی میکنی؟ یک انسانی اگر انسان درستی است خوب او را کمک کن، اگر او را درست یافتی به او کمک کن چرا پیش او چاپلوسی و تملّق میکنی و وقتی که تملّق میکنی هدف تو این است که سوارش بشوی و به منافع بیشتری برسی در حالی که سریع هم لو میروی و آنهایی که دارید برای آنها چاپلوسی میکنید همانها هم تو را میشناسند و میفهمند که تو... بیشتر به تو سوءظن پیدا میکنند میگویند مراقب باشم من از این یک استفادهای بکنم ولی این از من استفاده نکند، بنابراین مبارزه با فرهنگ چاپلوسی و تملّق، خود حقیرسازی برای استفاده مادی از دیگران، این باعث میشود که بعضیها باورشان بیاید که همین تعابیری که در مورد اینها به کار میبرند نکند درست است و ما واقعاً یک کسی هستیم! بنابراین چاپلوسی در نظام رسانهای و نظام مدیریتی بسیار خطرناک است و امام هادی(ع) میفرمایند دو سر ضرر است، هم آن کسی که چاپلوسی میکند و هم آن کسی که برایش چاپلوسی میکنند برای هر دو ضرر دارد.
تعبیر دیگر امام هادی(ع) به کسانی که توهم برگزیدی در مورد خودشان میکنند و فکر میکنند که نظرکردة خاص هستند و مورد عنایت خاص خداوند و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هستند و قطعاً از اینها شفاعت میشود و هرکاری بکنند کردند، اینها یک نوع خود برتربینی معنوی برای خود قائل هستند و دنبال شفاعت بدون اطاعت هستند. میگویند مهم نیست ما هر طور زندگی کردیم، کاسبی کردیم، سیاستورزی کردیم، هر کاری کردیم کردیم، ما شفاعت میشویم! در مورد اینها امام هادی(ع) اخطار دادند. فرمودند آنچه که شما را نجات میدهد این توهمات نیست، بلکه «علیکم بالورع» آن چیزی که شما را نجات میدهد و تکلیف اصلی شماست باید هدفگیری کنید آن ورع است. «ورع» یعنی تقوا، یعنی مسلط بودن بر خود، یعنی این که خودتان را پاک نگه دارید. تقوا یعنی خود را پاک نگه دارید. «عَلَیکُم بِالوَرَعِ فَاِنَّهُ الدّینُ الَّذی نَلازِمُهُ وَ نُدینُ اللهَ تَعالیَ بِهِ وَ نُریدُهُ مِمَّن یُوالینا لاتَتعَبُونا بِالشَّفاعَةِ؛» فرمودند شما یک وظیفه مهم دارید خودتان را مدیریت کنید، خودتان را پرهیز بدهید، خودتان را کنترل مدیریت و کنترل کنید. فَاِنَّهُ الدّینُ؛ دین همین است. دین بدون ورع نیست. فَاِنَّهُ الدّینُ؛ اگر میگویید دین چیست؟ دین این نیست که هرطور دلمان میخواهد زندگی کنیم بعد بگوییم ما را شفاعت میکنند! نه؛ عَلَیکُم بِالوَرَعِ فَاِنَّهُ الدّینُ الَّذی نَلازِمُهُ؛ آن چیزی را که ما آن را دین میدانیم و ملازم آن هستیم و ما دائم به آن شیوه داریم عمل و زندگی میکنیم و اصول ما آن است ورع است. یعنی هر نوع دینداری که فساد و ظلم را توجیه بکند، امام هادی(ع) میفرماید ما آن را دین نمیدانیم بلکه آن بهانه است! عَلَیکُم بِالوَرَعِ فَاِنَّهُ الدّینُ الَّذی نَلازِمُهُ وَ نُدینُ اللهَ تَعالیَ بِهِ؛ آن دین خدا که ما از طریق آن پایبند به آن هستیم و تابع دین خدا حساب میشویم آن ورع است، و در سبک زندگیمان را اصلاح کنیم این دین است. و خدا این دین را میپذیرد. وَ نُریدُهُ مِمَّن یُوالینا؛ و آنهایی هم که ادعا میکنند جزو موالیان ما هستند و ولایت ما و ولایت اهل بیت(ع) را قبول دارند پیرو و شیعه ما هستند، به آنها هم همین را میگوییم، همین خطی که خود ما میرویم شما هم باید بیایید تا شیعه ما باشید. لاتَتعَبُونا بِالشَّفاعَةِ؛ این تعبیر امام هادی(ع) خیلی عجیب است – فرمود که اینطوری نیست که کاری ندارید به سبک زندگی در خانواده، در بازار، در سیاست، در اقتصاد، در زندگی و در انواع روابط اجتماعی! هر طور دلتان میخواهد زندگی میکنید بدون ورع زندگی کنید، بدون تقوا و خودنگهداری زندگی کنید و هر کاری هم دلتان بخواهد بکنید بعد هم بگویید شفاعت هست! لاتَتعَبُونا بِالشَّفاعَةِ؛ مدام دنبال ما راه نیفتید که شفاعت شفاعت! از ما شفاعت نخواهید ما را به زحمت نیندازید. شفاعت، بدون ورع نیست. این جواب ماست به همه کسانی که به اسم شیعه و محبّ اهل بیت(ع) بدون تقوا و عدالت داریم زندگی میکنیم، با ظلم، با گناه، با حقکشی، بعد هم ما میگوییم ما جزو موالیان اهل بیت هستیم ما را شفاعت میکنند. امام هادی(ع) صریح میفرمایند کسانی که بدون ورع زندگی میکنند قطعاً شفاعت نخواهند شد. فرمودند ما اصلاً نمیتوانیم شفاعتتان کنیم برای این که ما خودمان هم بر اساس ورع زندگی میکنیم برای همین امام میشویم. این پیام امام هادی(ع) به کسانی است که از تشیّع بدون جهاد و تقوا حرف میزنند. تشیّع بدون عمل، تشیّع با ادعای حبّ اهل بیت(ع) و انتظار شفاعت! فرمودند با این نگاه و بدون ورع شفاعت بیشفاعت! بله اگر اهل ورع باشید یک جاهایی هم دست و پایمان لغزیده و یک خطاهایی کردیم شفاعت میشود اما بدون ورع هر کاری دلمان بخواهد در زندگی بکنیم، جهاد با دشمن نه، جهاد با نفس نه، به احکام خداوند عمل نکنیم بعد هم بگوییم ما پیرو و محبّ اهل بیت هستیم ما را شفاعت کنید. معلوم میشود این تفکر از همان زمان بوده است، از زمان خود ائمه بوده و یک عده گرفتار آن بودند. امام هادی(ع) میفرماید این تشیّع مفتکی و این تشیع بهانه بهشت رفتن نیست! در واقع شیعه قالتاق و کلاهبردار همان کسی است که ادعای تشیّع میکند اما بدون ورع، بعد هم توقع شفاعت دارد. خب این هم تعبیر بسیار مهمی از امام هادی(ع) است که سوء استفاده از اهل بیت(ع) و حبّ اهل بیت(ع) نشود.
فرمایش دیگر امام هادی(ع) باز درباره مسئله مدیریت و مناسبات اجتماعی است. از کوچکترین نهاد اجتماعی که مهمترین آن خانواده است تا سیستمهای مدیریتی و حکومتی در سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت، رسانه و... امام هادی(ع) میفرمایند که چه در روابط شخصی و چه در مناسبات اجتماعی، و حاکمیتی، یک مبنای بسیار مهم، قدرت تحمل و تسلط بر خود است، یعنی حلم، فرمودند کسانی مدیریتها را در دست میتوانند بگیرند که از جمله حلیم و بردبار باشند و زود از جا درنروند. یک کسانی که مثل بنده ممکن است زود عصبانی بشوند و تسلط بر خود نداشته باشند، آن وقت مدیرتی که میکند مدیریت انفعالی است، فرمودند مدیریت باید غیر انفعالی باشد، تسلط بر خود، یعنی دولت حکیم و علیم، دولتی که حلیم است، یعنی دولتی که هم حکیم است درست مدیریت میکند و هم حلیم است زود از پا درنیاید، دولتی که زود از کوره درنرود، زود واندهد، زود تسلیم نشود و عقبنشینی نکند و زود نترسد، عصبانی نشود، بر خودش مسلط باشد. چون امام هادی(ع) فرمودند اگر بخواهیم حلم را تعریف کنیم این است «اَلحِلمُ هُوَ اَنْ تَملِکَ نَفسَکَ، وَ تَکْظِمَ غَیْظَکَ، مالک خودت و رفتارت باشی. ما وقتی عصبانی میشویم دیگر مالک خودمان نیستیم و هر کاری ممکن است بکنیم و هر چیزی ممکن است بگوییم. حلیم نیستیم. فرمودند که وَ تَکْظِمَ غَیْظَکَ، و قدرت واقعی این است که آن شخص و آن مدیریت بخصوص بتواند خشم خودش را کنترل کند وَ لا یَکُونُ ذَلِکَ إلّا مَعَ القُدرَة؛ آن هم در شرایطی که قدرت دارد میتواند انتقام بگیرد، میتواند ضربه بزند و ضربه فنی کند ولی نکند. و الا اگر ضعیف باشی و قدرتش را نداری و کاری نمیکنی، این که حلم نیست نمیتوانی کاری بکنی. آن وقتی کنترل ارزش دارد که میتوانی یک کاری بکنی، قدرت دست توست، میتوانی ضربهای بزنی و انتقام بگیری و نکنی. این را میگویند که ارزش اخلاقی است و الا اگر نتوانی و نکنی ارزش نیست بلکه ضعف و عجز است. بتوانی ضربه متقابل بزنی ولی نزنی و آدم بتواند کنترل کند، مالک خود باشد، بخصوص در مسائل حکومتی و اجتماعی. این خیلی مهم است و خیلی هم سخت است. فرمودند خشونت ناروا بخصوص علیه ضعفاء، این کسانی که در برابر اقویا و قدرتمندان عاجز و ضعیف هستند چاپلوسی میکنند، ضعف نشان میدهند در مقابل مردم و ضعفا و کسانی که تحت امرشان هستند آدمهای بددهن و خشن، یک قدرت بددهن، دولت بددهن، خشن با خلق و ضعفاء، و ذلیل پیش اقویا و قدرتمندان و ثروتمندان و مستکبران و ابرقدرتهای فاسد جهانی. این هم یک خط قرمز است. امام هادی(ع) فرمودند: «الغَضَبُ عَلى مَن لاتَملِکُ عَجزٌ و عَلى مَن تَملِکُ لَومٌ» خشم و خشونت، عَلى مَن لاتَملِکُ عَجزٌ و عَلى مَن تَملِکُ لَومٌ؛ اگر با کسی که زورتان به او نمیرسد ولی تلاش نمیکنی مسئله را مدیریت کنی فقط عصبی میشوی و واکنشهای عصبی نشان میدهی این علامت عجز است. ضعیف هستی. عَلى مَن تَملِکُ لَومٌ؛ اما بر کسی که مالک و مسلط هستی و زیر دست توست میتوانی به او صدمه بزنی، خشم و غضب علیه کسانی که تحت مدیریت تو هستند این که علامت پستی و لومت است، فرومایهای. کسانی که به ضعفاء خشونت و خشم نشان میدهند به کسانی که از خودشان ضعیفتر هستند. اینها موجودات پستی هستند و نباید بگذارید مدیریتها در اختیار اینها قرار بگیرد.
توجه دیگری که امام هادی(ع) هم در مسئله شخصی و هم در زندگی اجتماعی و فقه حکومتی و سیاسی میدهند این است که فرمودند کسی که دنبال خواستههایشان هستند اصلاً کاری ندارند وظیفهشان چیست، حدودشان چیست، اختیارات قانونی و حقوقشان چیست، هر کاری دلشان میخواهد میکنند هرطوری بتوانند، مثل این که سوار یک اسب سرکشی میشوند که هرجا نفس اوست هر کاری دلش بخواهد بکند و هر جایی دلش بخواهد برود اینها موجودات بسیار ضعیف و اسیر هستند، اینها امیر نیستند. اسیر نفسه، اینها اسیر و گرفتار خودشان هستند ولو که ظاهراً امیر و فرمانده باشد. این یک مسئله. نگذارید کسانی که آزاد و آزاده نیستند برای دیگران تصمیم بگیرند. این آدمی که هر کاری دلش میخواهد میکند اسیر است، اسیر خودش است و دنبال نفس خودش میدود تا به منجلات برود.
اما «الجاهِلُ أسیرُ لِسانِهِ» مسئله بعدی هم بحث ادبیات و گفتمان، بُعد رسانهای است و به افکار عمومی مربوط میشود. فرمودند خطر حماقت رسانه «الجاهِلُ أسیرُ لِسانِهِ» یک مدیریت احمق و جاهل، اسیر زبانش است و گرفتار نحوه حرف زدنش با مردم و افکار عمومی است. شعور حرف زدن و درست حرف زدن با دیگران و با مردم را ندارد. و اسیر زبان رسانهای خودش است، پس دو نکته اینجا بود. 1) یک خط قرمز این است که کسانی که میتوانند کاری بکنند هر کاری که بخواهند بکنند نه هر کاری که باید بکنند. 2) خطر حماقت رسانهای و احمقانه، حرف زدن با دیگران و با مردم و با افکار عمومی، دقیقاً همین دوتاست که رعایت کردن یا نکردن آن یک ساختار قدرتی را ضعیف یا قوی میکند، ضمن این که در یک فرمایش دیگر امام هادی(ع) میفرمایند که درست است که خشم و فریاد زدن و عصبانی شدن بد است و خوب نیست، اما این بهتر از این است که سرکوب کنیم و خفهاش کنیم و تبدیل به آتش زیر خاکستر بشود و به کینههای مخفی تبدیل بشود که یک وقتی سر باز کند. فرمودند: «العِتـابُ مِفْتـاحُ الثِّقـالِ وَالْعِتـابُ خَیـرٌ مِـنَ الْحِقْـدِ.» مدام سرزنش کردن، خشم نشان دادن، عصبانی شدن و توبیخ کردن، این یک کلیدی است یک قفلی را باز میکند که پشت آن یک عالمه مشکلات خواهد بود! و بازخوردهای تندی خواهد داشت. اما وَالْعِتـابُ خَیـرٌ مِـنَ الْحِقْـدِ؛ آن طرف هرچه دارد بیرون بریزد گرچه خوب نیست ولی بیرون بریزد حرفهایش را بگوید داد بزند این خوب نیست اما بهتر از این است که بماند و تبدیل به حقد و کینه بشود! یعنی خشم بد است ولی از کینه و کینهتوزی خشم پنهانی که یک وقتی بدتر فوران کند، این قابل تحملتر است. این هم دقت کنید در حوزه روانشناسی اجتماعی است، در حوزه انسانشناسی و در حوزه نحوه مدیریت و رسانه، که یک دولتی و یک حاکمیتی باید اعتراضات را، هر جا اگر یک جایی داد زدند سعی کند مدیریت کند، آزادی اعتراض حتی فریاد تا یک حدی باید داشته باشی و بدهی که یک کسانی به حق یا حتی به ناحق، یک وقتی یک دادی و فریادی باید بزنند، نمیشود که هیچ جای جامعه کسی داد نزند یک امکانی برای داد کشیدن و فریاد زدن و نعره زدن بگذار، چون این بهتر از این است که در ظاهر همه سکوت کنند ولی این کینه پایین برود و این عصبانیت انباشته بشود و بعد یک وقتی صدمات بدتری به خودشان و به دیگران بزند. این هم یک توصیه بسیار مهمی از طرف امام هادی(ع) است که ظرفیت و سعه صدر و تحمل و حلم و به رسمیت شناختن یک بخشی از اعتراضات و دادها و توبیخها، گرچه درست و بحق هم نباشد اما یک مقداری باید باشد.
از آن طرف توصیه دیگر امام هادی(ع) است که به خلق خدمت کنید اما برای خدا نه برای خلق. هدف، خلقپرستی نباشد بلکه خداترسی و خداپرستی باشد. بخاطر خدا به مردم خدمت کنید نه بخاطر جذب مردم و رأی مردم و فریب مردم. امام هادی(ع) فرمودند هدف هرکسی خدا باشد معیار تصمیمگیریهایش خدا باشد دنبال حق باشد آن وقت خداوند یک کاری میکند که همه هوای او را داشته باشند و اگر او تقوایی از خدا داشته باشد خدا کاری میکند که بقیه نسبت به او تقوا داشته باشند. «مَنِ اتَّقَی اللَّهَ یُتَّقَی وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْیَیْقِنْ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین» هرکس از خدا بترسد خدا یک کاری میکند که دیگران از او بترسند و از او حساب ببرند، هرچه به خدا احترام بگذاری بقیه به تو احترام خواهند گذاشت. امام هادی(ع) فرمودند: مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ؛ تو فقط ببین خدا از تو چه میخواهد، هرجا هستی، هر کسی هستی و هر کاری میکنی ببین وظیفهات چیست؟ تو مأمور به تکلیف هستی، میفرمایند تو وظیفهات در برابر خدا عمل کن، خداوند یک کاری میکند به نتیجه هم میرسی نتیجهای که همه آن دست تو نیست. «یُطاع» تو اطاعت از خداوند کن من کاری میکنم که مردم از تو اطاعت کنند. دنبال خدا راه بیفت نه خلق، یک معنیاش این است که به مردم خدمت کن اما برای خدا نه برای خلق. خدا کاری میکند خلق دنبال تو راه بیفتد. مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ؛ هدف تو خدا و اطاعت از خداوند باشد تو مسیر درست را برو، لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ؛ اصلاً از این که چه کسی عصبانی میشود فلان جریان، فلان کس، فلان دولت، یا افکار عمومی و مردم، ابداً آن برایت مهم نباشد. کار اگر درست است انجام بده ولو مخلوقین از دست تو عصبانی بشوند ولی خالق از تو راضی باشد. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ؛ اما اگر خدا را از محاسبه و معیار حذف کنی و دنبال حق و مسیر درست نباشی بگویید حالا خدا این را گفته، این حق هست ولی من به آن کاری ندارم فَلْیَیْقِنْ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین؛ یقین داشته باش و صددرصد خاطرت جمع باشد تضمینی که مردم از دست تو عصبانی خواهند شد، همین مردمی که بخاطر آنها و رأی آنها حق را زیر پا گذاشتی و به خدا پشت کردی، خدا کاری میکند که همین مردم به تو فحش بدهند، همینها توی صورت تو تف بیندازند برای این که تو بخاطر جذب اینها دروغ گفتی و خیانت کردی، تو خواستی قدرتها و ابرقدرتها را از خودت راضی کنی، خواستی افکار عمومی و آراء عمومی را به دست بیاوری، گفت به حق و باطل کاری نداشتی، خداوند کاری میکند که برای همه آنهایی کن چاپلوسی و تملق کردی و برایشان دُم تکان دادی همانها تو را فحش بدهند. همان قدرتها به تو توهین کنند و هم اینها به تو توهین کنند. یعنی دقیقاً خلاف مسیر و هدفی که خواستی حرکت کردی. این یک اصل مهم است که اغلب ماها این را باور نداریم، ما مدام میخواهیم این را راضی کنیم، او را خوشحال کنیم برای این که به ما صدمه نزنند و منافعشان به ما برسد. این وسط اصلاً کاری نداریم چه کاری درست است و چه کاری نادرست است و وظیفه من چیست و خدا از من چه میخواهد؟ به اینها کاری نداریم. لذا غیر از این که از خداوند و از حق دور میشویم خداوند ما را به اینها وامیگذارد آن وقت همینها بعداً دشمن ما میشوند. یک مدتی درود میگویند ولی بعداً تا آخر فحش و لعنت و مرگ است. از همینها میخوری. اما آن کسی که هدفش فقط خداوند باشد، امام هادی(ع) میگویند چون خدا میگوید به مردم خدمت کن و در جهت حقوق و مصالح مردم حرکت کن، میرود به خلق خدمت میکند، خدا گفته با خلق و مردم مهربان باش برای همین من با مردم مهربان هستم. خداوند میگوید چه و چه، به حرف خدا گوش میکنی و اطاعت میکنی همینها باعث میشود که مردم عاشق تو میشوند، میفهمند که قصد تو فریب مردم، دور زدن مردم و سواری گرفتن از مردم و رأی مردم و این چیزها نیست. تو داری برای یک اصولی مبارزه میکنی، داری به اینها بیطمع و بیتوقع به اینها خدمت میکنی، آن وقت همان مردم عاشق تو میشوند و دنبال تو راه میافتند. شما تشییع جنازه قاسم سلیمانی را دیدید، یک بچه دهاتی از پشت کوه آمده بود، چوپان بود، عشایری بود، سوادی هم اول نداشت، خودش میگوید من تا 20 سالگی اصلاً متوجه خیلی از مسائل نبودم، یک مرتبه خدا چه میکند؟ چون هدف این آدم خداست، و برای خدا خدمت به خلق میکند و با مردم محبت میکند اما برای خدا نه برای جذب مردم به خودش. ببینید خدا چه میکند. کسانی هم دارید که خدا میگویند ولی خیلی با خدا کاری ندارند هدفشان جذب خلق یا دشمنان خلق و قدرتهای فاسد است و هدف اصلی و مرکزی خودشان هستند! حفظ خودشان، شهرت خودشان، بقای خودشان، محبوبیت خودشان اینها آخرش هم از آن طرف فحش میخورند هم از این طرف! و از خداوند هم رانده شدند. حالا این تیپ آدمها بمیرند ببینید تشییع جنازه آنها چند نفر میروند و چند نفر صادقانه اشک میریزند؟ این هم یک نکتهای است که خدای متعال قرار داده است این قانون الهی است. امام هادی(ع) میفرمایند که خلقپرست و مردمپرست نباشید چاپلوسی مردم را نکنید، قدرتپرست و ثروتپرست نباشید خداپرست باشید و برای خدا به مردم خدمت کنید و اطاعت خدا را کنید و از هیچ کس نترسید و برای راضی کردن هیچ کس هم هیچ کاری را انجام ندهید جز خدا که حق است. امام هادی(ع) میفرماید اما اگر به خدا پشت کردید و خدا را از معیار محاسباتتان حذف کردید و کنار گذاشتید آن وقت بدانید که همان خلق به خشم میآید و به شما فحش میدهند و حساب تو را همانها میرسند و گرفتار همانها میشوی.
دو چیز را جامعه باید ببیند تا واقعاً اطاعت کند. یکی ببیند که شما اهل فکر و رأی هستی و واقعاً یک کاری میدانی و میتوانی بکنی؟ و مشکلی را میخواهی و میتوانی حل کنی و دوم این که برای اعتماد قطعاً لازم است این است که ببینند «وُدّ» عشق و محبّت تو به خودشان را باور کنند. امام هادی(ع) میفرمایند که چطور شما اگر کسی را ببینید که واقعاً احراز نمیکنید که این آدم شما را دوست دارد و یا دوست دارد ولی احساس میکنید مثل این که عقل و رأی و برنامه و تدبیر درستی ندارد شما در عین حال به این چنین شخصی اعتماد کامل نمیکنید و مدیریت خودت را به او واگذار نمیکنی و از او اطاعت نمیکنی؟ یا در صداقت و دوستیاش شک داری یا در تدبیر و رأی و عقل او شک داری. بنابراین امام هادی(ع) میفرماید از کسانی اولاً اطاعت کنید که دوتا شرط را در او ببینید یعنی کسانی حق ورود به حکومت دارند که اینها دوتا شرط را داشته باشند: «مَن جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ و رَأیَهُ فَاجمَعْ لَهُ طاعَتَکَ» دوتا چیز را با هم جمع کند یکی «وُدّه» این که دلسوز است شما و مردم را دوست دارد و به شما علاقه دارد و هدف او واقعاً خدمت به شماست نه کاسبی و سوء استفاده. این یک. به شرط خیرخواهی و عشق به مردم. شرط دوم؛ و رَأیَهُ؛ یعنی علاوه بر این که شما را دوست دارد و آدم صادقی است رأی و نظر درستی هم در این باب داشته باشد و این دیدگاه هم مهم است یعنی وُدّ و رأی. عشق و رأی، محبت و تدبیر. هر دو. صداقت و عقلانیت در آن دیدید شما هم متقابلاً فَاجمَعْ لَهُ طاعَتَکَ؛ شما هم با تمام ظرفیت به او اعتماد کنید و اطاعت کنید و با او همکاری کنید. پس باید بین دلسوزی و تدبیر باید تجمیع باشد در خدمت به جامعه تا از آن طرف شما با تمام توان از آن مدیر و از آن حاکمیت اطاعت کنید و همراهی کنید. این هم یک کلید بسیار مهمی از دو طرف است که به چه کسی اعتماد کنیم و اطاعت کنیم و از چه کسانی اعتماد و اطاعت میتوانیم توقع داشته باشیم. این دوتا را باید بتوانیم درست داشته باشیم و درست منتقل کنیم. گاهی هم ممکن است یک سیستم و یک مدیری هم باشد که هم عاشق مردم باشد و خادم مردم باشد و هم عاقل و برنامه داشته باشد اما مردم هنوز این احساس را نکردند و درست باید به مردم منتقل بشود و مردم باور کنند. همینطور باز در تدبیر امور فردی و اجتماعی و حکومتی یک نکته بسیار مهمی که امام هادی(ع) دارند این است که دنبال توهمات و خرافات و توقعات بیخودی با ظاهر معنوی نباشید در این که کارها درست پیش برود و مشکلاتتان حل بشود توکل بله، اما توکل توحیدی، اما نه توهم خرافی و خَرافی. یعنی خدا بله اما این که روزگار، شانس، احتمالات، اینها نه. و این خیلی مهم است. این حدیثی که از امام هادی(ع) در این باب هست که فرمودند: « لاتَعُدْ و لاتَجْعَل للایام صنعاً فی حکم الله»؛ یک وقت فکر نکنید زمان و مکان و روزها مستقلاً یک کاری میکنند و یک خرافات و شانس هست! یک وقت بر این اساس کارهایت را پیش نبری، عقل و تدبیر و توکل بر خداوند. اینها مهم است. اگر اشتباه نکنم اینطور که در ذهنم هست این حدیث در مورد شخصی بود که از شیعیان امام هادی(ع) بود. ظاهراً یک قرار ملاقاتی داشت پیش امام آمد امام دید این خیلی پکر و داغون و بهم ریخته است و گفتند چه شده چرا ناراحت هستی؟ گفت آقا امروز روز شانس من نبود از اول همینطور بدشانسی و بدبختی آوردم، اصلاً امروز روز شومی است از خانه بیرون آمدم دست چه شد، پیراهنم خورد پاره شد، انگشتم و سه – چهارتا حادثه اتفاق افتاده و... این را به این حساب گذاشت که آن روز نحس است یا آن کار نحس است و از این قبیل. امام هادی(ع) فرمودند که شما مؤمنی یا مشرکی؟ شما این الهیاتی که ما میگوییم قبول داری یا خرافت را قبول داری شیعه هستی یا نیستی؟ دستپاچه بیرون میآیید جلویت را نگاه نمیکنی سرت به دیوار میخورد خونی میشود بعد میگویی این مکان نحس است! این ساعت بد بود! شانس نیاوردم! یک کسی برایم جادو جمبل کرده! امام(ع) فرمودند حدود خودت را بشناس «لاتعدُ» از حدود خودت تجاوز نکن، درست رعایت کن «و لاتَجْعَل للایام صنعاً فی حکم الله» فکر نکن این روزها کارهای هستند و تأثیری در حکم و قضاوت و اراده خداوند دارند. این کارها را ما میکنیم. در یک کار اقتصادی مطالعات و مطالبات، مشورت، دقت، تخصص، زحمت که باید انجام بشود این کارها را نمیکنیم بیگدار وارد یک کاری میشویم که نه دانش آن و نه تجربه آن را داریم نه درست سرمایهاش را داریم نه تحقیق کردیم میرویم جلو شکست میخوریم بعد میگوییم این کار نحس بود یا مثلاً توطئه شیطانی باعث شد من این کار را نکنم، من میتوانستم ولی نگذاشتند من بکنم. مدام انواع بهانهها، انواع توجیهات مادی و معنوی و خرافی آوردند. یک ازدواجی را پیش نمیبریم درست بدون آشنایی و بدون تحقیق و بدون تعهدات شفاف مکتوب روشن پیش نمیبریم، یا ازدواجی که بد نیست صورت میگیرد بعد رعایت نمیکنیم حقوق همدیگر و حدود همدیگر را رعایت نمیکنند بعد آن ازدواج به مشکل برمیخورد بعد میگوید این ازدواج از اول قسمت ما نبود این شوم بود بد بود، نحس بود، نه آقا! کارهایی را باید انجام میدادید و ندادید هم قبل و هم بعد از ازدواج، یک کارهایی را هم نباید انجام میدادید انجام دادید مسئولیت کاری که کردی بپذیر، تقصیر خدا، تقصیر شیطان و تقصیر اجنه انداختن! و انواع و اقسام، نحوست امروز و از این قبیل. این که 13 نحس است یا فلان جا نحس است، امام هادی(ع) فرمودند این نگاههای اصلاً نگاه توحیدی نیست. کسانی که میخواهند از مسئولیت خودشان فرار کنند و مسئولیت کارشان را نپذیرند اینطوری حرف میزنند این غیر از توکل به خداست، توکل به خداوند و ایمان به غیب درست است اما این به معنی جایگزینی توهم و خرافه و اینطور مباحث به جای وظیفه و به جای عقل و عقلانیت نیست.
از آن طرف باز تأکید و توصیه دیگر امام هادی(ع) به حکومتها، به اشخاص، به دیگر تشکیلات و سازمانها این است که محکم و قوی باشید. اگر برهان و بیّنه داشته باشید اگر برایتان روشن باشد که چرا دارید این کار را انجام میدهید همینطور کورکورانه و تقلیدی تحت تأثیر جو و جوزدگی و عادت، این چیزها اگر باشد خب نمیتوانید مقاومت کنی وسطهایش میبُرید مبانی دستتان نیست، حجت ندارید،اگر حجت داشته باشید فرمودند: «مَن کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ هانَت عَلَیهِ مَصائِبُ الدُّنیا و لَو قُرِضَ ونُشِرَ»؛ اگر کسانی واقعاً بیّنه الهی و خدایی داشته باشند یعنی بداند چه میکند و چرا میکند و برایش توضیح و استدلال عقلی و شرعی داشته باشد، اگر بیّنه داشته باشید بر اساس هوس یا ترس یا طمع، و یا جهل نباشد انقلابی که مبانیات روشن و محکم است آن وقت فرمودند محال است یک چنین حکومتی و ملتی و یک چنین شخصی محال است که ضعف نشان بدهد، شکست بخورد، تسلیم بشود، هانَت عَلَیهِ مَصائِبُ الدُّنیا؛ تمام مشکلات و مصائب هم علیه او اِعمال بشود پیش این اهمیت ندارد همه اینها انگار نیست. همه اینها برایش سبک است و راحت از کنار اینها عبور میکند. جالب است فرمودند: و لَو قُرِضَ ونُشِرَ؛ ولو زیر شکنجه با مقراض و قیچی تکه تکهات کنند و نُشِرَ، ریز ریزت بکنند تو تحمل میکنی. پس اینهایی که زیر شکنجه قوی و محکم هستند برای این است که بیّنه الهی دارند بدون بیّنه نمیشود مقاومت کرد، نمیشود تحریم و شکنجه و ترور را تحمل کرد. باید بیّنه الهی و حجت داشته باشی یعنی باید برایت روشن باشد و بفهمی که چرا داری این کار را انجام میدهی؟ آن وقت میتوانی مقاومت کنی ولی اگر بیّنه نداری و به علل مختلفی آمدی و دنبال یک هدفهای دیگری هستی امام هادی(ع) میفرماید حتماً کم میآوری و حتماً در بین راه خیانت میکنی، سازش میکنی، تسلیم میشوی و انقلابی بین راه هستی تا آخر انقلابی نمیتوانی بمانی، نه حکومت، نه آن دولت و نه آن سازمان و تشکیلات و نه آن شخص. لذا شما ببینید که چه کسان و اشخاص و سازمانهایی که یک زمانی انقلابی و مبارز بودند واقعاً عدالتخواه بودند اما بعداً به تدریج بریدند، رها کردند، منزوی شدند دنبال دنیا افتادند یا حتی خیانت کردند. ما همه در خطر هستیم. امام هادی(ع) فرمودند: «مَنْ أَمِنَ مَکْرَ اَللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّى یَحُلَّ بِهِ قَضَاؤُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ اَلدُّنْیَا وَ لَوْ قُرِّضَ وَ نُشِرَ.» هرکس از خودش خاطرجمع بشود و بگوید من در تور آزمون الهی نیستم و قرار نمیگیرم و ما نه به خدا کار داریم و نه او به ما، مستقلاً داریم کارمان را میکنیم مکر الهی را دستکم بگیرد و باور نکند که خدای متعال محکم یقهات را خواهد گرفت، اخذ الهی، مؤاخذه خواهی شد و مؤاخذه جدی در کار است اگر اینها را کنار گذاشته و به این نتیجه رسیدی که من پیش خداوند پاسخگو نیستم کاری به خدا ندارم و آماده جواب به خداوند نیستم جوابی برای خدا ندارم و نمیخواهم داشته باشم با خدا کاری ندارم! و فراموش کنی و بگویی از مکر الهی هم، مکر یعنی طرح و نقشه الهی، خودت را مأمون و امین بدانی، آن وقت این کمکم تَکَبَّرَ؛ فکر میکنی یک کسی هستی مرکزی، مهمی، بزرگی، مستقلی، آن وقت حَتَّى یَحُلَّ بِهِ قَضَاؤُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ؛ یک مرتبه قضای الهی و فرمان الهی روی سرت نازل میشود و امر خداوند امر نافذ الهی تو را از هر طرف فرا میگیرد و نفوذ میکند و زندگیات را زیر و رو خواهد کرد. پس اینجا امام هادی(ع) میفرمایند خداباوری و خداترسی و این که خودت را مدام در معرض پاسخگویی به خداوند بدانی و فکر نکنی خدا را دور زدی و میتوانی خدا را دور زدی و تحت نظر او نیستیم و در محضر او نیستیم این باعث میشود که خودمان را مرکز و مستقل ببینیم یک مرتبه فتنهها و امتحانات و بلاهای الهی بر سرمان نازل میشود و از هر طرف میخوریم و نمیدانیم چه کار باید بکنیم و سقوط میکنیم. از آن طرف، اگر کسی حجت و استدلال الهی و شرعی دارد و در برابر خداوند پاسخگو است و میگوید من این کار را دارم انجام میدهم به این دلیل دارم این کار را میکنم و با توجه به مؤاخذه الهی دارم این کار را انجام میدهم و این کار را انجام میدهم چون باید انجام بدهم چون این تکلیف است و من مأمور به تکلیف هستم. اینطور آدمها نه وسوسه میشوند و نه میترسند و نه تسلیم میشوند نه سازش میکنند، نه فریب میخورند هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ اَلدُّنْیَا؛ تمام مصائب و مشکلات را اینها، آن ملت، آن جامعه، آن سیستم، آن شخص، آن انقلابیون، همه را تحمل میکنند و عبور میکنند و تحریم، ترور، فشار و تهدید را تحمل میکنند وَ لَوْ قُرِّضَ وَ نُشِر؛ ولو با قیچی او را ریز ریز و تکهتکهاش بکنند این محکم میایستد. اما در عین حال این محکم بودن و این یقین و این قاطعیت انقلابی، معنیاش این نیست که متکبرانه بگوید ما چون به اصول یقین داریم و محکم ایستادیم بگوید ما با حرف کسی کاری نداریم، ما به کسی کاری نداریم هرکس هرچی میخواهد بگوید، نه؛ باید دولت شنوا و نقدپذیر، باید سیستم و تشکیلاتی باشد که عتاب و سرزنش و نقد و اعتراضات را با گوش باز و سینه باز و آغوش باز بپذیرد. یعنی در عین حال که یقین انقلابی و قاطعیت داری در عین حال بایستی دیکتاتور نباشی، نقصهایت را بپذیری و جبران کنی و نقدپذیر باشی، خطاب به یکی از یارانشان که به او نقدی شده بود که باید تحمل میکرد فرمودند «لموالیه لبعض موالیه» امام هادی(ع) به بعضی از یارانشان فرمودند که برو پیش فلانی که او هم از یاران خود ما بود «عاتب فلاناً» به این نقد و اعتراض کن و سرزنشش کن که چرا این کار را کردی و بعد هم به او بگو «و قل له ان الله اذا اراد بعبد خیرا اذا اوتب قبل» میدانی وقتی که مقاومت میکنی، در برابر نقد سؤال نکن و زود گارد نگیر، گوش کن اگر درست است بپذیر به او بگو اگر خدای متعال برای یک انسانی خیر بخواهد و بخواهد انسان رشد کند و اهل نجات باشد روحیهای به او میدهد که وقتی که عتاب و نقد میشود به جای مقاومت و لجاجت و تکبّر گوش کند و اگر درست است بپذیرد این یک عنایت الهی است، هرکس نقدپذیر است و وقتی سرزنش میشود اگر اشکال وارد است بپذیرد و اهل تحمّل باشد امام هادی(ع) فرمودند این یعنی این که خداوند به تو رحمت خاصی کرده و تو مورد توجّه خدا هستی و خداوند برای تو اراده خیر کرده است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی